برو بچه های ارزشی
اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
بزرگترین منبع کدهای جاوا اسکریپت
یه داستان آموزنده - *آوای ققنوس*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
*آوای ققنوس*
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
تفکّر مایه زندگانی دل بیناست . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
به قلم: *فونیکس*:: 86/10/26:: 10:42 صبح

 

این که این زیر میبینید یه داستانه ولی عین حقیقته (شاید حتی داستان هم نباشه کی میدونه ؟ ) امیدوارم که مورد توجه و استفاده قرار بگیره :

گویند که در روزگاران قدیم، درویشی بود که نزدیک دهی زندگی می کرد. هر ازگای به شهر می آمد و مردمان شهر،‌ به او نانی، غذایی می دادند و او از این طریق گذرزندگی می کرد. اما در پاسخ به محبتهای مردم همیشه و همیشه فقط یک بیت رو بیان میکرد و می گفت:
هر چه کنی،‌ به خود کنی گر همه نیک و بدکنی

در آن ده مردی بود،‌ حسود و خسیس،‌ چندی بود که می شنید که همه در ده ازاین بیت معروف درویش سخن می گویند.
روزی با جمعی از دوستانش بر سر این بیت،‌ بحث به بالا گرفت. مرد به دوستانشگفت: من به همه شما ثابت خواهم کرد که این حرف درویش درست نیست.
رفت خانه و به زنش گفت که نان خوشمزه ای بپزد و خودش در خمیر آن نان، زهرکشنده ای ریخت. وقتی درویش به ده آمد، مرد آن نان را به درویش داد و درویش مثلهمیشه از باب تشکر،‌ بیت معروف خود را گفت و رفت. مرد زیر لب خنده زهرآلودی کرد وگفت: خواهیم دید!
درویش از ده خارج شد و کنار نهری برای استراحت و صرف ناهار خود که همان نانبود، نشست. چند قدم آن طرفتر جوانی ناتوان و لاجون روی زمین افتاده بود. درویش بهسمت او رفت و آبی به صورت جوان زد و پرسید که آنجا چه می کند؟ جوان گفت: چند روزپیش راهزنان به من حمله کردند و هر چه داشتم، بردند و حتی لقمه نانی برایم نگذاشتندو این چند روزه من گرسنه هستم.
درویش با مهربان و عطوفت نانش را به سمت او دراز کرد و گفت: من زیاد گرسنهنیستم. این مال تو.
جوان با ولع،‌ شروع به خوردن نان کرد. هنوز چندی نگذشته بود که دست بر شکمنهاد و فریادش به آسمان رفت و گفت: ای درویش این چه بود که به من دادی. درویش گفت: نمی دانم این نان را کسی به من داده. طولی نکشید که جوان شروع به لرزیدن کرد وزندگی را بدرود گفت.
درویش با ناراحتی جوان را به دوش گرفت و به ده برگشت و سراغ آن مرد رفت وگفت: این نان چه بود که تو به من دادی و من به این جوان دادم و خورد و این چنین شد.
مرد نگاهی به جوان کرد و آه از نهادش بر آمد. مرد پسری داشت که چندی پیشبرای تجارت به شهر رفته بود و این جوان همان پسر بود!
با آه و ناله جریان را برای درویش تعریف کرد و درویش در پاسخگفت:‌
هر چه کنی،‌ به خود کنی گر همه نیک و بدکنی

نتیجه گیری اخلاقی : اشخاص باید بدون ریا و با صداقت کامل به اطراف خود نگاه کنند و انچه را که بر خود نمی پسندند برای دیگران نیز نپسندند.و هر مکری به مکاران بر خواهد گشت.

 

بازم منو از نظرای زیباتون بهره مند کنید - اگه پیشنهادی هم در زمینه درج مطلب خاصی دارید استقبال میکنم

التماس دعا - یا علی(ع) مدد .

 



  • کلید واژه :


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    257022:کل بازدید
    32:بازدید امروز
    23:بازدید دیروز
    پیوندهای روزانه
    فونیکس کیه؟
    *آوای ققنوس*
    هستم یا نیستم

    یــــاهـو

    لوگوی خودم
    *آوای ققنوس*
    لوگوی دوستان


















































    لینک دوستان

    عاشق آسمونی
    نگاهی به اسم او
    چون دلارام می زند شمشیر...............سر ببازیم ورخ نتابیم
    بندیر
    ابوحامد
    شب و تنهایی عشق
    روانشناسی آیناز
    آوای قلبها...
    یادداشتها و برداشتها
    رنگارنگه
    نور
    خط سوم
    بهونه های بارونی
    موعود
    خط بارون
    شریعت پاینده
    کوله پشتـــــــــــــــــــــی
    برو بچه های ارزشی
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    عاشق دلباخته
    امیدزهرا
    نازی
    عشق من هیچ وقت تنهام نزار
    دکتر علی حاجی ستوده
    کشکول
    انا مجنون الحسین
    السلام علیک یا امام الرئوف
    آخرین منجی
    اسلحه پر
    بیا تو حالشو ببر
    خلاقیت
    اختلالات روانی اضطراب خشم افسردگی...
    دوست داشتنی ها
    دهشک(ده اشکانیان)
    سرگیجه
    سرگیجه
    دیــار عـاشقـان
    وبلاگ خودرازیباترازانچه که هست کنید
    نامه ی زرتشت
    ● باد صبا ●
    نیار یعنی آرزو
    سلطان عشق
    کابووس
    مسیح اندیمشک
    پرواز
    موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
    (جزر و مد)
    صدرا
    شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
    برای خدا و تنهایی هام
    انتظار
    به سوی حقیقت
    گل یخ
    شیفته
    نـو ر و ز
    کلبه تنهائی من
    Lovely
    ??? در جستجوی عشق برتر ???
    یوسف
    desperado bug
    ترنم باران
    جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms
    ساغر
    به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم...
    سینا گیتاریست
    سودای مهتاب
    نوکران مولا
    حرف و حدیث های دو مهندس
    سپیدار
    امیر امینی
    رقص در غبار
    دل مجنون
    حسین اکبری
    . این وبلاگو همینطوری لینک کردم
    امین
    هرگز عاشق نشو

    تست خودکار سرعت اینترنت شما
    شمیم یار
    غزه
    غزه را آزاد کنید
    لعنت بر ما
    از رهبر چه می دانید ؟

    فریاد بی صدا
    دسته بندی یادداشت ها
    دست نوشته های من[45] . رهبرم[2] . سیاسی[2] . عید[2] . غزه[2] . فلسطین - غزه . مذهبی . مولانا . وظیفه . ولادت . شعر . gazza . آموزش . پزشکی . خبر . خبر روز . خدا . خیلی خواندنی .
    بایگانی
    گل سرخ 1
    گل سرخ 2
    گل سرخ3
    گل سرخ4
    گل سرخ5
    گل سرخ 6
    گل سرخ7
    گل سرخ8
    گل سرخ9
    گل سرخ10
    گل سرخ11
    گل سرخ12
    گل سرخ13
    گل سرخ14
    گل سرخ15
    گل سرخ16
    گل سرخ17
    گل سرخ18
    گل سخ 19
    گل سرخ 20
    گل سرخ 21
    گل سرخ 22
    گل سرخ23
    گل سرخ24
    گل سرخ 25
    خرداد 89
    تیر 89
    شهریور 89
    اسفند 89
    فروردین 90
    تیر 90
    مرداد 90
    شهریور 90
    دی 90
    آبان 90
    اسفند 90
    دی 91
    اشتراک
     

    وب سایت ختم قرآن مجید